پروژه کتاب عینک واقعیت مجازی - Amirhosein Arshad

پروژه کتاب عینک واقعیت مجازی

کتاب عینک واقعیت مجازی

یکی از پروژه هایی که خیلی برام جذابیت داشت دقیقا همین پروژه بود که در مورد عینک واقعیت مجازی نوشتم .

نکته مهم این بود که من حتی تایم و تاریخ نوشتن این کتابچه هم یادم نمیاد فقط یادمه که به واقعیت مجازی علاقه مند بودم و همینطوری دلی خیلی مختصر تو یه زمان یکی دو ساعته دست به تایپ شدم و شروع به نوشتن در مورد عینک های واقعیت مجازی کردم. بازم طبق معمول ساختار بندی کردم و گذاشتم تو یکی دو تا سایت و دیگه حتی یادم هم نبود همچین کتابی نوشتم.

روزی از روزها هوا بارانی بود و آفتاب سوزان و مه تا روی زمین نقش بسته بود و گرمای زیاد هوای برفی باعث میشد سردی تا پوست و استخونمون بره 😮🤭 خب بگذریم.

یه روز همین طوری تو نت بودم و یهویی دیدم که عه کتاب عینک واقعیت مجازی هم تو سایت های دیگه است و نکته جالش چی بود:
1. این کتاب هم مورد عنایت و لطف قرار گرفته بود.
2. به اسم خودم تو بعضی سایتا منتشر شده بود. ولی نکته مهمش شماره سه بود:
3. تو سایتی به اسم گیسوم دیدم که کتاب من (عینک واقعیت مجازی) به اسم خودم کد شابک داره یعنی چاپ شده. عجیب بود برام چون شابک یه شناسه یکتاست که به هر نسخه منتشر شده از یک کتاب اختصاص داده میشه. حالا مشخصات کتاب و میذارم تو عکس ادامه

کتاب عینک واقعیت مجازی

یه وقتایی باید به توانایی های خودت اعتماد کنی، یادمه اون تایم حتی یادم نبود که همچین کتابچه ای نوشتم الله وکیلی، جالبه که دو ساعته نوشتم و تو یکی دو تا سایت گذاشتم و عکس سایت هایی که تو این صفحه گذاشتم اتوماتیک کتاب و منتشر کردن؛ ولی خب چاپ شد ولی چه جوری؟ میگم بهت تو ادامه

مشخصات کتاب عینک واقعیت مجازی

الله وکیلی حال کردم با این داستان و اینکه دیدم کتابم حتی تو سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران هم به اسم خودم ثبت شده بود

آره خلاصه من دیدم کتابم چاپ شده به اسم خودم هم چاپ شده. حس خیلی خوبی بود اون لحظه. رفتم دیدم اسم ناشر و خلاصه پل ارتباطی ناشر و پیدا کردم و تماس گرفتم باهاش. اون لحظه دنبال درگیری به هیچ وجه نبودم و فقط می خواستم ببینم داستان چیه:

تماس گرفتم و شروع کردیم به صحبت و گفت این کتاب الان موجود نیست و گفتم داداچ راستش من خودم نویسنده کتابم و الان دیدم که شما کتاب منو بدون اطلاع از من چاپ کردید. گفت نویسنده کتاب امیر حسین ار... و شما گفتم خودشم و داستان چاپ چیه؟

گفت یه استاد دانشگاهی برای تدریس این مبحث یعنی واقعیت مجازی به دانشجوهاش کتاب شما رو از اینترنت دانلود کرد و اومد پیش ما و درخواست چاپش و داد و ما هم براش چاپ کردیم تا بره تحویل دانشجو هاش بده برای تدریس😮

یه جمله خیلی جالبه که جا داره اینجا استفاده کنم، پرهایم به رعشه افتاد اون لحظه😮😮 من با شما که داری می خونی راحتم ععیزم ادبیاتی حرف نمیزنم خودمونی و محاوره ای می گم حال کنیم دور هم. 😂 ❤️

کتابی که من دو ساعت هم نشد نوشتم و گذاشتم داخل نت، الان شده کتاب آموزشی دانشجوهایی که استادشون با هزینه خودش کتابمو چاپ کرده تا بتونه بهتر آموزش بده. 😮

آره خلاصه داستان از این قراره و شکل گیری این پروژه هم اتوماتیک بود، من فقط نوشتم و بقیش اتوماتیک شد تا چاپ شدنش

بگرد ببین استعداد چیه بقیش حله، نوشتن،‌ خوانندگی، نوازندگی ،‌فوتبال، گویندگی بلاخره یه چیزی هست که استعداد داشته باشی. بچسب بهش

کتاب عینک واقعیت مجازی در گوگل

دیدگاهتان را ارسال کنید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد