معرفی پروژه پادکست
تاریخ ایجاد اولین اپیزود پادکست: 12 شهریور 1399
همیشه دوست داشتم همهچیز رو تجربه کنم. یه روحیه تولیدگری و سازندگی بی حد و مرزی داشتم تو یه دوره ای. یعنی مثلا اگه به پادکست علاقه مند بودم می گفتم پس باید خودم هم پادکست تولید کنم.
از هر امکانی که اون لحظه داشتم استفاده کردم و این بار سراغ پادکست رفتم. با یه رکوردر گوشی ساده شروع کردم، صدامو ضبط کردم و بعدش با یه سری موزیک و یه برنامه ادیت خیلی ابتدایی توی کامپیوتر، اولین پادکستم رو ساختم.
نکته خیلی جالب هم برام این بود پادکست هام مورد استقبال قرار گرفت. موضوع پادکست هام هم زندگی و لایف استایل و روانشناسی بود. من استاد روانشناسی و مربی زندگی نیستم فقط چیزایی که دوست داشتم اون لحظه یکی به خودم بگه و میومدم تبدیل به پادکست می کردم.
نمونه ای از بازخورد های پروژه پادکست اَم
یه خاطره جالب در مورد ساخت پادکست
حس خوبی بود از این که بازخورد های خوبی گرفته بودم از تولید پادکست هام. کم کم یه پیج اینستاگرام خودمو پل ارتباطی کردم و داخل پادکست هام می گفتم که پل ارتباطی من فلان پیجه.
بیشتر از 10 الی 20 نفر فقط از طریق پیج شماره می گرفتن و باهام تلفنی از یه ربع تا بیشترین تایم دو ساعت حرف میزدن و در مورد مشکلاتشون می گفتن. منم به نوبه خودم راهنمایی شون می کردم.
یه بار یه دختر خانم اومد دایرکت و مشکلاتشو گفت و حرف زدیم. همیشه تو حرفاش منو استاد خطاب می کرد. یه بار برگشتم گفتم عزیزم من استاد نیستم، گفت مگه ممکنه.
خیلی شیک و با اعتماد به نفس برگشتم گفتم من دیپلم دارم و حرفام تجربیه، اول تعجب کرد و باورش نمیشد و بعدش با تعجب گفت مگه داریم اصا، من خودم دانشجوی رشته روانشناسی ام و اومدم از شما مشاوره گرفتم و چقدر هم حرفات به دلم نشست و حالمو عمیق خوب کرد در حالی که من دانشجو روانشناسی ام و شما دیپلم داری.
جالبه بعد از اینکه فهمید دیپلم دارم بازم چند جلسه دیگه در مورد مشکلاتش با من حرف زد.
این بازخورد ها بود که فهمیدم مسیر درستی دارم و حالا با ابزار های ذاتی مثل کلام و بیان و توانایی انتقال مطلب تونستم عده ای و تحت تاثیر قرار بدم. حسم خوب بود از این داستان ععیزای دلم.