خوبی که از حد بگذره، بعضیها فکر میکنن آدم شدن
احساسمان را گفتیم و اول گل از گل شکفت و بعد توهم عقاب بودن را در ذهن پراند و بال پرواز گرفت ولی نمیدانست که با تیرکمان بچگی کودکیمان از کودکی با سنگ مانع پرواز طوطی های عقاب نما میشدیم ...
A.H.A
دوس دارم به زبان محاوره ای و به دور از هر گونه کتابی نوشتن، خیلی راحت مفهوم این نوشتهُ و به رفقایی که دارن می خونن، منتقل کنم.
گاهی وقتا وقتی به کسی خوبی میکنیم، اول خیلی خوشحال میشه و کلی ذوق میکنه. ولی وقتی خوبیهامون از حد بگذره، ممکنه اون آدم فکر کنه خیلی بزرگ شده و خودش رو گم کنه. دیگه یادش میره که کی بوده و چی بوده و فکر میکنه همیشه باید همه چیز رو براش آماده کنیم.
به اصطلاح خودمون بزرگش کردیم.
اینکه مهربون باشیم و به بقیه کمک کنیم خیلی خوبه، ولی نباید طوری باشه که بقیه وابسته بشن یا فکر کنن همیشه باید یکی پشتشون باشه. همینطور نباید خوبی ما به حدی برسه که طرف فکر کنه وظیفه است. پس لطفا در خوبی کردن به دیگران هم صرفه جویی کنید تا در آینده دچار خشک سالی احساسی نشوید.!!
ببینید عزیزای دلم، باید طوری کمک کنیم که آدمها خودشون قوی بشن و راه خودشون رو پیدا کنن. اگر ما مستقیم با کمکمون مسیر و برای یکسریا هموار کنیم، همین افراد برای خودمون قد علم می کنن.
وقتی به کسی خوبی میکنیم، باید کمکش کنیم تا خودش رو پیدا کنه و از تواناییهاش استفاده کنه، نه اینکه همیشه دستش رو بگیریم و همه کارها رو براش انجام بدیم. اینجوری هم ما بهش کمک کردیم و هم اون آدم قویتر و مستقلتر میشه.
خلاصه اینکه، باید تعادل رو حفظ کنیم. هم مهربون باشیم و هم بذاریم بقیه خودشون رشد کنن و راهشون رو پیدا کنن. اینطوری همه بهتریم. ولی خوبی زیادی در وهله اول وظیفه میشه و در ادامه هم دیگه اون رنگ و لعاب و ارزشی که بایدُ نداره.
ببین وقتی خوبی می کنی، خوبی تو به معنی ارزش دادن به یک شخصه، وقتی زیادی ارزش بدی دیگه خوبی تو عادی و به اصطلاح خَز میشه پس متاسِّفَم که اینو می گم ولی باید قطره چکانی خوبی کرد.